یک مرد بی خانمان مست سرگردان به فروشگاه از دانشمندان پس از دیدن کتاب های گذاشته شده در قفسه ها از طریق پنجره. در گذشته یک مرد است مردی که تحصیل کرده اما زندگی تبدیل توجه خود را به او. مست از آن به طور تصادفی به تضعیف و سقوط کرد به پوزه یک مست یک زن در بین ران های در حال عرق کردن. دختر کمی راضی شد و گسترش پاهای او را گسترده تر به عنوان اگر التماس برای تماشا. عمه زنا از هدیه ای از عشق مردان نمی دانند که در طول سال و لمس سکس گاییدن کون غار بزرگ, شهوت انگیز بیدار تمایل در راز. یک ادم بیکار و تنبل و درهم کوبیدن یک بانوی فروشنده تنومند در یک فروشگاه, نه به خاطر محبت و بوسه نوع دوستانه از صمیمیت و یک آغوش. در آن زمان عمو پاشا متوجه شدم که سرنوشت او داده بود یک شانس دوم برای یک زندگی شاد.