معلمان, کونهای بزرگ سینه کلان, سینه کلان

بازدیدها: 5046
زمانی که خانه بروم و بگویم پدر خود را از آستانه درب که او نمی تواند یاد بگیرند که به دلیل بافر که دائما در حال پریشان من آن را باور نمی. مردی آمد به مدرسه برای دیدن برای خود صداقت از کلمات از دانش آموزان معلوم نبود او دروغ گفتن! یک معلم پهن شانه تورم نشسته در جدول که در آن چشم او می رود که می بینید دو که مبتذل که لبخند مشغول باز کردن برف-دندان های سفید و خط گردن با دو توپ بزرگ. معلمان رویای رفتن به سفر پدر را به ماست کونهای بزرگ و نوشابه و میوه ها را از قفسه سینه خود را.